سنجش از دور و سیستم اطلاعات جغرافیایی مازندران.اکتم

آموزش نرم افزارهای سنجش از دور و سیستم اطلاعات جغرافیایی شرکت اقلیم کار و توسعه مازندران

سنجش از دور و سیستم اطلاعات جغرافیایی مازندران.اکتم
تیم آموزشی وبلاگ سنجش از دور و GIS مازندران ، با در اختیار داشتن کارشناسان فن در حوزه های سنجش از دور و GIS با سابقه انجام فعالیت های آموزشی و پژوهشی گسترده می تواند در طرحهای پژوهشی به دانشجویان و محققان خدمات رسانی کند.انجام پروژه های سنجش از دوری و تجزیه و تحلیل انواع تصاویر ماهواره ای و همچنین ایجاد و توسعه نرم افزارهای GIS و راه اندازی انواع پروژ های مرتبط از قبیل Webgis ، SDI و…از جمله فعالیت های این تیم میباشد.
راه های ارتباط با ما
ایمیل: khalil.gh3@gmail.com
تلگرام: khalilgholamnia@
شماره تماس: 09115733387
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان
پیوندها
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۷ مطلب با موضوع «حکایت» ثبت شده است

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۰۶ ق.ظ

حکایتی شاید آشنا تبعیض

حکایتی شاید آشنا ... / #تبعیض

مراسم تشیع جنازه یکی از آشنایان در یک روز سرد پاییزی در گورستان بودم.

نوه متوفی اصلا گریه نمی‌کرد و محزون هم نبود.

سال‌ها این موضوع برای من جای سوال بود با این‌که او سنگ‌دل هم نبود.

بعدها از او علت را جویا شدم.

گفت: پدر بزرگ من هر چند انسان بدی نبود ولی روزی یاد دارم، عید نوروز بود و به نوه‌های خود عیدی می‌داد و ما کودک بودیم، ما "نوه دختری" او بودیم و او به نوه های پسری‌اش ۱۰۰۰ تومنی عیدی داد ولی به ما ۲۰۰ تومنی داد و پیش آن‌ها گفت:
پدربزرگ اصلی شما فلانی است و بروید و از او شما ۱۰۰۰ تومنی عیدی بگیرید.

این حرکت او برای همیشه یاد من ماند و من تا زنده‌ام او را پدربزرگ و خودم را نوه او هرگز نمی‌دانم.

برای نفوذ در دل‌ها شاید صد کار نیک کم باشد ولی برای ایجاد نفرت ابدی، یک حرکت احمقانه کافی است.

بدانیم کودکان هرچند در مقابل محبت ما توان تشکر ندارند و خجالت می‌کشند و در برابر تندی و بی‌احترامی ما، از ترس ما توان عکس‌العمل ندارند و سکوت می‌کنند، ولی آن‌ها تمام رفتار ما را می‌فهمند و محبت‌ها و بدی‌های ما را می‌بینند و می‌دانند و برای همیشه در ذهن خود حفظ می‌کنند و زمانی که بزرگ شدند، تلافی می‌کنند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۰۶
خلیل غلام نیا
يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۲۹ ق.ظ

‍ 🔴سرنوشت اولین سماور ساز ایرانی

فریدون آدمیت در کتاب امیر کبیر و ایران ؛ داستان جالبی را از قول محمد علی فروغی نقل میکند ؛ که شنیدنش خالی از لطف نمیباشد . با هم بخوانیم :


آدمیت در کتاب خود میگوید که تلفظ صحیح ؛ سماوار ؛ میباشد . 

عوام به آن حمام برنجی میگفتند . 

ایرانیان در ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه با سماور آشنا شدند .


بدین ترتیب که در بار فرانسه هدایایی برای شاه و صدراعظمش فرستاد . 

سماور امیر کبیر کوچکتر و از جنس نقره و منبت کاری شده بود . 


غیر از این دو سماور ؛ ملک التجار روسیه نیز ، دو سماور  با یکدست ظروف چای خوری برای امیر به ارمغان آورد . 


امیر ؛ یکی از زبردست ترین صنعتگران ایرانی را که اصفهانی بود احضار کرد و از او خواست تا نظیر آنرا بسازد . 


استاد صنعتگر اصفهانی ،  بخوبی از پس کار بر آمد و امیر او را شادمانه نواخت و سپس سرمایه ای در اختیارش قرار داد تا به تولید سماور بپردازد  و انحصار ساخت سماور را تا چندین سال به او واگذار کرد . 


اما از بد روزگار ؛ امیر از صدارت برکنار شد . 

پس از برکناری امیر ؛ کار آن صنعتگر به تباهی رسید .

زیرا ماموران بسراغ سماور ساز رفتند و سرمایه ای را که امیر در اختیارش گذاشته بود ، را مطالبه کردند . 

او نیز چون سرمایه را صرف تهیه لوازم کار نموده بود ؛ حتی با فروش کل زندگیش نتوانست تمام سرمایه را برگرداند . و مقداری از آن باقی میماند . 


ماموران دولتی ،  استاد هنرمند را به بازار برده و میگردانند و آنقدر بر سر و رویش کوبیدند که کم کم رهگذران بر او رحم کردند و هر کس سکه ای پرداخت تا سرانجام، بدهی او پرداخت شد . 


اما اصابت ضربات چوب بر سر او باعث نابینایی او گردید و بقیه عمر را به گدایی نشست .

Image result for ‫قدیمی ترین سماور ایران‬‎

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۲۹
خلیل غلام نیا
         دانلود گزارش تخصصی تاثیر شبکه های اجتماعی بر دانش آموزان و نوجوانان فرمت فایل (word) و قابل ویرایش  تعداد صفحات15صفحه قیمت 2500 تومان قسمتی از مجموعه چکیده:فضای مجازیِ شبکه­های اجتماعی اینترنتی یکی از مهم­ترین ابزارها برای نمود یافتن اثرات جهانی‌شدن است. این فضای­ مجازی عرصه وسیعی از اطلاعات و نمود­های مختلف معنایی را ایجاد می­کند. افراد در مواجهه با این فضا و تکثر منابع در ساخت هویت، دچار تعلیق (به معنی معلق بو ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۲۰
خلیل غلام نیا
شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۵۱ ب.ظ

استعاره_ زنگوله_روباه

می‌گویند آقا محمد خان قاجار علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک روباه با اسبش می‌تاخته تا جایی که روباه از فرط خستگی نقش زمین می‌شده. بعد آن بیچاره را می‌گرفته و دور گردنش، زنگوله‌ای آویزان می‌کرده. در ‌‌نهایت هم ر‌هایش می‌کرده. تا اینجای داستان مشکلی نیست. درست است روباه مسافت، زیادی را دَویده، وحشت کرده، خسته هم شده، اما زنده و سالم است. هم جانش را دارد، هم دُمش را. پوستش هم سر جای خودش است. می‌ماند فقط آن زنگوله!... از اینجای داستان، روباه هر جا که برود یک زنگوله توی گردنش صدا می‌کند. دیگر نمی‌تواند شکار کند، زیرا صدای آن زنگوله، شکار را فراری می‌دهد. بنابراین «گرسنه» می‌ماند. صدای زنگوله، جفتش را هم فراری می‌دهد، پس «تنها» می‌ماند. از همه بد‌تر، صدای زنگوله، خود روباه را هم «آشفته» می‌کند، «آرامش» ‌اش را به هم می‌زند. دقیقا این‌‌ همان بلایی است که انسان  سر ذهن پُرتَنشِ خودش می‌آورد. دنبال خودش می‌کند، خودش را اسیر توهماتش می‌کند. زنگوله‌ای از افکار مثبت و  منفی، دور گردنش قلاده می‌کند. بعد خودش را گول می‌زند و فکر می‌کند که آزاد است، ولی نیست. برده افکار خودش شده و هر جا برود آن‌ها را با خودش می‌برد. آن هم با چه سر و صدایی، درست مثل سر و صدای تکان دادن پشت سر هم یک زنگوله....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۵۱
خلیل غلام نیا
سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۳۰ ب.ظ

آمدی جانم به قربانت، ولی چرا اِنقد گران!؟😳

آمدی جانم به قربانت، ولی چرا اِنقد گران!؟😳

گوجه سبزی ظاهراً، اما رقیب زعفران!😶

باز خوبه لااقل، عکست نصیب ما شده!😢

مزه ی تُرشَت ولی، شد سهمِ از ما بهتران



آپلود عکس
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۳۰
خلیل غلام نیا

جنایتکاری که آدم کشته بود، در حال فرار با لباس ژنده خسته به دهکده رسید.

چند روزچیزى نخورده بود وگرسنه بود. جلوى مغازه میوه فروشى ایستاد و به سیب هاى بزرگ و تازه خیره شد، اما پولى براى خرید نداشت. دودل بود که سیب را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدایى کند. توى جیبش چاقو را لمس مى کرد که سیبى را جلوى چشمش دید! چاقو را رها کرد... سیب را از دست مرد میوه فروش گرفت. میوه فروش گفت: «بخور نوش جانت، پول نمى خواهم.»

روزها، آدمکش فرارى جلوى دکه میوه فروشى ظاهر میشد. وبى آنکه کلمه اى ادا کند، صاحب دکه فوراً چند سیب در دست او میگذاشت .یک شب، صاحب دکه وقتى که مى خواست بساط خود را جمع کند، صفحه اوّل روزنامه به چشمش خورد .عکس توى روزنامه را شناخت .زیر عکس نوشته بود: «قاتل فرارى»؛ و جایزه تعیین شده بود.

میوه فروش شماره پلیس را گرفت... موقعی که پلیس او را مى برد،به میوه فروش گفت : «آن روزنامه را من جلو دکه تو گذاشتم . دیگر از فرار خسته شدم. هنگامى که داشتم براى پایان دادن به زندگى ام تصمیم مى گرفتم به یاد مهربانی تو افتادم.

"بگذار جایزه پیدا کردن من، جبران زحمات تو باشد"


👤گابریل گارسیا مارکز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۵۶
خلیل غلام نیا
دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۸ ق.ظ

پاورپوینت پیام های اخلاقی کربلا


این فایل حاوی مطالعه پاورپوینت پیام های اخلاقی کربلا می باشد که به صورت فرمت PowerPoint در 28 اسلاید در اختیار شما عزیزان قرار گرفته است، در صورت تمایل می توانید این محصول را از فروشگاه خریداری و دانلود نمایید.       فهرستپیام های اخلاقی کربلاتکریم انسان در کربلا نقش شجاعت در کربلا عفــاف و حجاب در کربلا حس مواســـــا ت در کربلا ایثـــار در کربلا جلوه توکل درکربلاصبر و استقامت در کربلا نمود غیرت در کربلا تصویر محیط برنامه ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۰۸
خلیل غلام نیا
يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۰۴ ب.ظ

مرد متأهلی در مجلسی گفت:

مرد متأهلی در مجلسی گفت: زن همانند کفش است که هرگاه مرد اندازه دلخواهش را یافت، می تواند آن را عوض کند.


حاضران در مجلس به مرد خردمندی که در میانشان نشسته بود نگریستند و نظرش را در مورد این سخن پرسیدند. حکیم گفت: حرف این مرد کاملا درست است؛


برای مردی که خود را در حد پا بداند، زن چون کفش است، اما برای مردی که خود را پادشاه می پندارد، زن چون تاج است.


پس کلام گوینده را سرزنش نکنید، فقط بدانید که چگونه به خود می نگرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۰۴
خلیل غلام نیا
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۱۸ ب.ظ

سنگاپور؛

سنگاپور؛

جزیره مخوف دیروز و بهشت امروز


✅ این جزیره با ۶۴۰ کیلومتر مربع مساحت، حدود یک چهارم شهر یزد است.


✓ تا قرن نوزدهم یکی از مخوف‌ترین جنگل‌ها و محل زندگی تمساح‌ها و حیوانات درنده بود.

✓ در جنگ جهانی اول یکی از مراکز نظامی بریتانیا شد.

✓ در جنگ جهانی دوم به اشغال کشور ژاپن در آمد.

✓ در سال ۱۹۶۳ این جزیره از طرف بریتانیا به کشور مالزی واگذار شد، ولی مالزی به علت بی‌مصرف و خطرناک بودن آنرا مستقل اعلام کرد.

✓ بیش از ۴۰ درصد مردمش معتاد و تبعیدگاه زندانیان خطرناک مالزی بود.


✅ لی کو آن یو، اولین نخست وزیر، تصمیم گرفت این جزیره را به یکی از ارزشمندترین مکان‌های دنیا تبدیل کند.


1⃣ از تمام دنیا افراد با سواد و هنرمند اهل سنگاپور را شناسایی کرد.

2⃣ سالم‌ترین افراد با سواد را به عنوان قاضی انتخاب و قوه  قضاییه قدرتمندی را پایه‌ریزی کرد و مجرمین را بدون هیچ ترس و واهمه مجازات کرد.

3⃣ افراد دنیادیده، ‌جوان و تحصیل کرده را عضو کابینه کرد و اعضای کابینه را از میان خانواده و دوستان انتخاب نکرد.

4⃣ نخبه‌ترین افراد را با حقوق بالا استخدام نمود.

5⃣ سخت‌ترین قوانین ممکن را تصویب و با تمام مدیران دولتی اتمام حجت کرد، ‌در صورت تخلف، دو راه بیشتر  ندارند:

⭕️ خودکشی

⭕️ محاکمه در دادگاه


اکثر مدیران دولتی مرتکب خطا، راه اول را انتخاب می‌کردند.


✅ آقای لی‌کوآن‌یو، طی ۳۰ سال، یک کشور فوق پیشرفته را تحویل مردم داد و بعد هم خودش استعفا داد تا حکومت موروثی نشود. در حال حاضر سنگاپور یکی از مدرن‌ترین کشور دنیاست.


✓ بهترین کشور برای سرمایه‌گذاری بالای ۱۰۰ میلیون دلار

✓ سومین بازار بزرگ مالی جهان.

✓ سومین بازار بزرگ نفت، بعد از لندن و نیویورک

✓ دومین بندر پر تردد دنیا برای بارگیری.

✓ ۹۰ درصد مردم صاحب خانه هستند.

✓ رتبه دو آموزش و پرورش دنیا برای ۷ سال متوالی.

✓ سومین کشور پردرآمد دنیا.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۱۸
خلیل غلام نیا
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۵۵ ق.ظ

❣️ لبخند بزنیم...

❣️ لبخند بزنیم...


معلمی طی ۲۵سال تعدادی از سؤالای درسی و جوابای دانش آموزانش رو تو دفتر خاطراتش جمع  کرده:


-کاربرد سوزن خط کش را در صنایع فلزی بنویسید؟

-گفتین نمیاد که


- چهار "کیسه تن" را نام ببرید؟

- از کیسه تن برای حمام ها استفاده میشود


- رود نیل به چه دریایی می ریزد؟

- مهدی ترانه  (منظورش مدیترانه است)  


- چرا میرزای شیرازی تنباکو را حرام کرد؟

- زیرا ثروتمندان تنباکو می کشیدند و به فقیران نمی دادند


- به چند روش پارچه رنگی تهیه میکنند؟

- از مغازه خریدن.از کارخانه خریدن


- کاربرد تراز در ساختمان سازی را بنویسید؟

- هنگامی که برق میرود یخچال نمی سوزد

 (دانش آموز تراز را با ترانس اشتباه گرفته است)


- درباره اسفنج ها هرچه میدانید بنویسید؟

- اسفنج ها به شکل قهوه ای و زرد و قرمز هستند و در زرف شستن به مادر ها کمک میکنند.


- با کلمه اصحاب یک جمله بسازید؟

- من اصحاب پدر خود را خرد کردم 


- زبان چه نقشی در ایجاد ارتباط میان انسان ها دارد؟

- با زبان مزه غذا را می چشیم و به هم میگوییم



- محاصره اقتصادی مسلمانان چگونه شکسته شد؟

- به وسیله موریانه


- اصحاب شمال به چه کسانی گفته  می شود؟

- به کسانی که در شمال زندگی میکنند

 

❣️ خدا به معلم ها صبر بده...!!!


#با_لبخند_بخوانید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۵۵
خلیل غلام نیا
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۲۳ ب.ظ

چهار شمع به آرامی می سوختند،

چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.


اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد.

فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. »


شمع دوم گفت: ... « من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رغبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف شمع ایمان که تمام شد، نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد.


وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه گفت: « من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد.


کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند.

او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟»


چهارمین شمع گفت: « نگران نباش، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. »


چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۲۳
خلیل غلام نیا
سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۲۰ ب.ظ

📒 داستان کوتاه



مدرسه‌ای دانش‌آموزان را با اتوبوس به اردو می‌برد.

در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک می‌شود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده می‌شود:


 «حداکثر ارتفاع سه متر»


ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل می‌شود اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می‌شود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف می‌کند.


پس از بررسی اوضاع مشخص می‌شود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیده‌اند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ 

یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و غیره.


اما هیچ کدام چاره‌ساز نبود تا اینکه پسربچه‌ای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من می‌دانم!»


یکی از مسئولین اردو به پسر می‌گوید: 

«برو بالا پیش بچه‌ها و از دوستانت جدا نشو!»


پسر بچه با اطمینان کامل می‌گوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید»


مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه‌حل را از او خواست.


بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاهی معلم‌مان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم،

باید درون‌مان را از "هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت" خالی کنیم و در این صورت می‌توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.»


مسئول اردو از او پرسید: 

«خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟»


پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیک‌های اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.»


پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.


"خالی کردن درونمان از هوای کبر و غرور

و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای دشوار زندگی است."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۲۰
خلیل غلام نیا
يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۲۱ ب.ظ

در این دنیا، همه چیز دست خود آدم است !

در این دنیا، همه چیز دست خود آدم است !

حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس. 


آدمیزاد می‌تواند اگر بخواهد کوه‌ها را جابجا کند. می‌تواند آبها را بخشکاند. می‌تواند چرخ و فلک را بهم بریزد ...آدمیزاد حکایت است. می‌تواند همه جور حکایتی باشد. حکایت شیرین، حکایت تلخ ، حکایت زشت و حکایت پهلوانی ...

بدن آدمیزاد شکننده است اما هیچ نیرویی در این دنیا به قدرت نیروی روحی او نمی‌رسد، به‌شرطی که اراده داشته باشد ...


👤سیمین دانشور

⠀    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۲۱
خلیل غلام نیا
شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۳۴ ق.ظ

مردی در راه بازگشت به خانه بود

مردی در راه بازگشت به خانه بود که در خیابان کودک فقیری را دید که غذایش را با سگی گرسنه تقسیم میکند نزدیک رفت و پرسید: چرا غذایت را به این حیوان میدهی؟ کودک سگ را بوسید و گفت: این سگ نه خانه دارد، نه غذا دارد، هیچکس را هم ندارد، اگر من کمکش نکنم می میرد. مرد گفت: سگِ بی خانمان در همه جا وجود دارد، آیا تو می توانی همه آنها را از مرگ نجات دهی؟ آیا تو می توانی جهان را تغییر دهی؟ پسر نگاهی به سگ کرد و گفت: نمیتوانم همه ی انها را از مرگ نجات دهم ولی کاری که من برای این یک سگ می کنم، تمام سرنوشتش را تغییر میدهد رفیق یادت نره نیازی نیست انسانِ بزرگی باشی، انسان بودن، خودش نهایتِ بزرگی‌ست.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۰۸:۳۴
خلیل غلام نیا

آنان که از اتفاقات ناگوار زندگی خود چیزی نمی‌آموزند، وجدان هستی را مجبور می‌کنند تا آن اتفاقات را، تا آنجا که نیاز باشد تکرار کند، تا آن چیزی را که آن اتفاقات ناگوار، می‌خواهند آموزش دهند، یاد گیرند.


آنچه که نفی می‌کنی تو را شکست میدهد،

آنچه که قبول می‌کنی تو را تغییر میدهد...!


👤 کارل گوستاو یونگ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۱۹
خلیل غلام نیا